کربلا724 ، آیا تا به حال تفکر کردهاید که اگر حضرت علی(ع) جانشین بلافصل رسول خدا(ص) میشد چه اتفاقی میافتاد؟ این سؤال مهم، میتواند کلید درب بسیاری از علوم و معارف اسلامی باشد. ما در این مقال قصد داریم در این خصوص اندکی تأمل کنیم
به فرمان خدای تعالی، پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم حضرت علی(ع) را به عنوان وصیّ خود معرفی فرمود و او را امیرالمؤمنین (رهبر مؤمنان) خواند و سپس فرمان داد تا حاضران، با علی بیعت کنند و آنها چنین کردند. اما هفتاد روز بعد وقتی که رسول خدا(ص) از این جهان رفت، فرصتی به دست برخی از شیوخ افتاد تا به آرزوهای خود برسند و سفارش اکید خدا و رسول را زیر پا بگذارند.
«وصیّ»، کسی است که شخص متوفّی، اختیار اموال و امور ناتمام خود و از جمله کار تدفین خود را به او میسپارد. حتی اگر کسی پیام روز غدیر را نشنیده باشد از وقایعی که بعد از شهادت رسول خدا(ص) رخ داد میتوانست وصیّ او را بشناسد. علی بن ابیطالب در خانه مشغول شستوشو و تدفین پیامبر(ص) بود و شیوخ بر سر جانشینی پیامبر(ص) نزاع میکردند. مگر رسول خدا بجز علی به کسی دیگر وصیت کرده بود؟! مگر آن حضرت طبق ثبت شیعه و سنی، نفرموده بود که جانشینان من تا آخر دنیا فقط دوازده نفرند؟
وقتی بعد از 25 سال، حکومت به اولین وصیّ پیامبر رسید بسیاری از مردم که در این مدت از چرب و شیرین دنیا خورده بودند عدالت امیر المؤمنین(ع) را تاب نیاوردند. زبیر بن عوام که به دلیل مجاهدتهایش از رسول خدا(ص) لقب سیف الاسلام گرفته بود اولین جنگ را با طلحه و عایشه، علیه حکومت امیر المؤمنین به راه اندخت. معاویه نیز که حدود بیست سال حاکم شام بود ولایت آن وادی را رها نکرد و با آن حضرت جنگید. خوارج که عملاً جنگ صفین را به شکست کشانیده بودند کمی بعد در نهروان جنگی دیگر علیه مولا(ع) به راه انداختند و جان خود را باختند.
و شد آنچه شد. دیگر بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) حکومت به آلعلی نرسید. امام حسن(ع) برای حفظ اسلام مجبور به صلح با معاویه شد، بیعت کنندگان کوفی به امام حسین(ع) خیانت کردند و آن حضرت به مسلخ رفت. امامان دیگر نیز هر یک به زهر جفا، به غیر اجل خود از این دنیا رفتند و خداوند وصیّ آخر را پنهان کرد. او روزی خواهد آمد تا حق حکومت را به جایگاه خودش بازگرداند.
سؤال مهم این است که اگر امیرالمؤمنین(ع) جانشین بلافصل رسول خدا(ص) میشد مسیر تاریخ چگونه بود؟ میدانیم که خدای تعالی وصایت علی(ع) را تقدیر کرده بود و موضوع روز غدیر در واقع علنی کردن این خواست خداوند بود. لکن اعراب متأسفانه کوتاهی کردند و شیوخ قومشان را بر علی 33 ساله ترجیح دادند.
شاید نیازی به توضیح نباشد که خداوند انسانها را مختار آفریده و بهترین تقدیرها را برای جوامع آنها و خود ایشان رقم زده است و به توسط انبیاء اقوام را بدان سمت هدایت فرموده است. لذا انسانها باید برای رسیدن به تقدیرات نیک، اندکی تلاش کنند تا در وقت نائل شدن به مقصود، قدر نعمتهای الهی را بدانند. داستان بهشت آدم(ع) برای ما درسآموز خواهد بود اگر از این منظر، در آن تأمل کنیم. خدای تعالی اولین انسان را در جایی آفرید که نه مرگی بود و نه کار و زحمتی. همه چیز با اراده برای آدم و همسرش مهیا میشد. اما شیطان آنها را به میوه ممنوعه وسوسه کرد و از آن خوردند و به این دنیا هبوط نمودند و مرگ نیز برای آدمیزاد معین شد. ما نیز که فرزندان آنها هستیم با خطای پدرمان به این برهوت آمدیم.
بگذارید مثال دیگری بیاورم. تقدیر خداوند آن بود که یوسف(ع) جانشین پدرش یعقوب(ع) شود. اما این پیامبرزادهها که موضوع را فهمیده بودند قصد کردند یوسف را بکشند و مخالفت یکی از برادران به نام یهودا، باعث شد به فروختن او رضایت دهند. لهذا خداوند اراده خود بر سیادت یوسف را به نحو دیگری اجرا کرد. خداوند یوسف(ع) را در مصر به مقام وزارت فرعون رسانید و سپس قحطی فرستاد و رزق برادران را در دست او نهاد. آنها مسافت هجده روز راه را طی میکردند1 تا از یوسف مقداری گندم بخرند. او در سفر سوم خودش را به برادرانش شناساند و به آنها خبر داد که این قحطی تا پنج سال دیگر ادامه دارد. پس با خانواده خود به اینجا مهاجرت کنید.
جمع هفتاد نفره خاندان یعقوب(ع) به مصر کوچ کردند. چندی بعد، آن حضرت در مصر از دنیا رفت و برادران با خانوادهشان در سایه یوسف(ع) با خوشی زندگی کردند. با این تفاوت که خداوند برای پاک کردن گناه برادران در دنیا، بازگشت آنها به فلسطین را حرام فرمود. لذا بنیاسرائیل نه تنها بعد از پایان قحطی، بلکه تا دویست و پانزده سال بعد نیز حق بازگشت به فلسطین را نداشتند. در آن زمان بود که خداوند حضرت موسی(ع) را فرستاد تا نسل چهارم آنها را به فلسطین بازگرداند. نکته آنکه وقتی خداوند زمین فلسطین را به پاداش بتشکنی ابراهیم(ع) به او عطا کرد همانجا خبر داد که نسل تو از اینجا تبعید خواهند شد و در پشت چهارم به اینجا برخواهند گشت. این پیشگویی در تورات کنونی به درستی آمده است [سفر پیدایش 15/ 13 تا 16].
اگر برادران یوسف، تقدیر خداوند حکیم را میپذیرفتند یوسف(ع) در همان فلسطین بر آنها حکمرانی میکرد و آنها نیز از نعمت و رحمت الهی، روزی فراوان میبردند و به مشقّات عدیده و قحطی و غربت مصر، دچار نمیشدند.
به همین قیاس، اگر بیعت روز غدیر با امیرالمؤمنین(ع) حفظ میشد و آن حضرت به حکومت میرسید، همه چیز در جای خود قرار داشت. نعمت و رحمت از آسمان و زمین بر آنها میبارید و دین اسلام طبق بشارت تمام انبیاء [نگا. آلعمران/ 81 تا 83] با عدالت وافر در جهان گسترش مییافت. در نهایت امیرالمؤمنین بعد از صد یا دویست سال، به اجل خود از این دنیا میرفت و حکومت را به امام حسن(ع) میسپرد و سپس امام حسین(ع) به خلافت میرسید. لهذا نه امام حسن(ع) با معاویه صلح میکرد و نه امام حسین(ع) و امامان دیگر شهید میشدند و نه حضرت صاحب الزمان(عج) غایب میگشت. در این صورت، آن وعدههای صلح و رحمت و عدالتی که ما در خصوص دوران امام زمان(عج) شنیدهایم از همان زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) نازل میشد و دنیا و آخرت مردم آباد میشد.
هر مملکتی حاکم میخواهد و خداوند انبیاء خود را از ابتدا برای آباد کردن دین و دنیای مردم و حکومت بر آنها برگزیده و تربیت کرده است. حکومت کردن، هم حقّ انبیاء است و هم تکلیف آنها. حکومت، «حق» آنها است چون خداوند آنها را برای این کار تربیت کرده است. انبیاء نه تنها به علوم مختلف مجهزند بلکه حتی مردمانی را که به سویشان مبعوث شدهاند را تک به تک میشناسند و از احوال آشکار و پنهان آنها باخبرند. و البته حکومت کردن، «تکلیف» آنها است زیرا فرد دیگری بهتر از آنها وجود ندارد. و لذا اگر آنها کوتاهی کنند خداوند از آنها مؤاخذه خواهد کرد.
یهودیان در زمان داوود(ع) بر رهبری او شکر گزاردند. لذا در زمان پسرش سلیمان(ع)، خداوند نعمتهای بیشتری به آنها عطا فرمود و حتی جنیان را به خدمت ایشان درآورد. در تمام مدت حکومت آن حضرت، هیچ جنگ یا آشوبی نشد و جسم و روح خلایق در نعمت و آسایش بود. اما در اواخر حکومت سلیمان(ع) برخی علما به خیال اینکه آن حضرت با جادو حکومت میکند به جنیانِ دربند، نزدیک شده از آنها سحر و شعبده آموختند و در میان قوم آشوب کردند [نگا. بقره/ 102]. لذا بعد از سلیمان(ع)، حکومت به جانشین او آصف بن برخیا2 نرسید و کمی بعد، مملکت یهود به دو قسمت یهودیه و اسرائیل تبدیل شد و دو ظالم بر مصدر حکومت نشستند.
خداوند همواره بهترین تقدیرها را برای مردم رقم زده و آنها را به توسط انبیاء بدان سو رهبری کرده است. اگر مردم به آن سمت بروند دنیا و آخرتشان آباد خواهد شد وگرنه هر دو را تباه خواهند کرد.
در فرهنگ شیعه، «مهدی» نام امامی است که قیام میکند و حق غصب شده خلافت را به جای خود بازمیگرداند. لذا اگر کوفیان طبق نامههایی که به امام حسین(ع) نوشته بودند آن حضرت را یاری میکردند، قیام آن حضرت به نتیجه میرسید و حق، به خاندان رسول خدا(ص) بازمیگشت. سپس امام سجاد(ع) جانشین امام حسین(ع) میشد و امامان دیگر، یک به یک تا پایان دنیا حکومت میکردند. یک برهان قابل دسترس در این خصوص آن است که در زیارتهای وارث و اربعین، حضرت امام حسین(ع) به لقب «مهدی» ملقب شده است.
در برخی احادیث آمده است که امام پنجم، «مهدی» است و قیام خواهد کرد. اما کوتاهی شیعیان باعث شد این موضوع به تعویق افتد. در برخی احادیث نیز از قیام امام هفتم سخن رفته است. لذا وقتی امام کاظم(ع) به زندان افتاد شیعیان خوشحال شدند و گمان بردند که آن حضرت غایب شده و لذا ظهور و قیام مهدی نزدیک است. چندی بعد، حضرت موسی الکاظم(ع) در زندان هارون به شهادت رسید ولی مردم باور نمیکردند. لذا جسد مبارک امام را در بغداد یک روز در منظر خلایق گذاشتند تا همگان بر شهادت ایشان یقین کنند.
به این ترتیب ملاحظه میشود که سه نوبت بداء صورت گرفته و وعده قیام مهدی، به امام دوازدهم رسیده است. در این فاصله، برخی مسلمانان که به بداء (تغییر در تقدیرات خداوند) اعتقاد نداشتند به همان روایات اولیه تکیه کرده، پنج یا هفت امامی شدند.
نباید تصور کرد که قیام حضرت صاحب الزمان(عج) برای زمان مشخصی در آینده تقدیر شده است. همانطور که کوتاهی مردمان در زمان امام سوم و پنجم و هفتم، باعث عقب افتادن قیام حجت خدا شد هماکنون نیز همان سنت حکمفرما است. خداوند ذخیره خود را زمانی میفرستد که عموم مردم به این نتیجه رسیده باشند که بجز حاکمی که از طرف خداوند منصوب شده فرد دیگری نمیتواند دنیا و آخرت ما را آباد کند.
برای تکمیل بخش قبل، نیاز است تا به برخی ادله استناد کنیم. متذکر شدیم که طبق برخی روایات نقلشده از پیامبر اکرم(ص)، امام سوم یا پنجم یا هفتم میتوانستند قیام کنند و حق را به خاندان پیامبر بازگردانند و به عبارتی، «مهدی» باشند. ولی شیعیان در زمان این سه امام، به کوتاهی یا غفلت دچار شدند و وعده قیام به عقب افتاد. حال سؤال این است که آیا در اینجا خلف وعده شده است؟
باید متذکر شد که این موضوع، یکی از سنتهای خداوند است و در قرآن کریم لااقل دو نمونه از آن وجود دارد:
1. حضرت موسی(ع)، بنیاسرائیل را با وعده بازگشت به فلسطین، از مصر خارج کرد. وقتی آنها به نزدیکی کنعان رسیدند موسی(ع) خبر داد که به فرموده خداوند باید با عمالیق کافر بجنگید و بدانید که خداوند وعده پیروزی به شما داده است. یهودیان چنین تصوری نداشتند و یا منتظر بودند خداوند مانند ماجرای فرعون، باز هم برای ایشان بجنگد. لذا به موسی(ع) گفتند که ما ابداً داخل آن نمیشوبم. با عدم پذیرش مردم، خداوند تقدیر خود را عوض کرد و این وعده را به پسران آنها داد. به این ترتیب مقدر شد که یهودیان به مدت چهل سال در بیابان سرگردان باشند تا همه آنها که نخواستند جهاد کنند بمیرند. این ماجرا در قرآن در سوره مائده/ 20 تا 26 مذکور است و تفصیل آن در سفر اعداد ابواب 13 و 14 مندرج است که بسیار خواندنی و عجیب است.
2. همسر عمران نبی تعجب کرد از اینکه فرزندش را دختر یافت [آلعمران/ 36]. در ذیل همین آیه در تفسیر المیزان حدیثی آمده که امام صادق(ع) فرمودهاند که چون مردمان آمادگی پذیرش عیسی(ع) را نداشتند لذا خداوند تولد او را یک نسل به عقب انداخت. جمله آخر حدیث، به ماجرای تأخیر در وعدههای قیام امامان اشاره دارد:
ابو بصير گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: خداى تعالى به عمران (پدر مريم مادر عيسى عليه السلام) وحى كرد كه من به تو پسرى ميبخشم، سالم و مبارك كه به اذن خدا كور مادرزاد و پيس را درمان كند و مردگان را زنده كند و او را پيغمبر بنىاسرائيل قرار دهم. عمران اين مطلب را به همسرش حنه كه مادر مريم است گزارش داد. چون به مريم حامله گشت، فكر ميكرد كه حملش پسر است. چون او را زائيد (و ديد دختر است) گفت: پروردگارا! «من دختر زائيدم و پسر مانند دختر نيست» يعنى دختر كه پيغمبر نميشود. خداى عز و جل (درباره او) ميفرمايد: خدا به آنچه او زائيده داناتر است. چون خداى تعالى عيسى را به مريم بخشيد او همان پيغمبرى بود كه به عمران بشارت داده شده بود و به او وعده كرده بودند.
پس هر گاه ما درباره مردى از خاندان خود چيزى گفتيم. و در فرزند يا فرزند زاده او پيدا شد آن را انكار مكنيد.
[اصول کافی، 4 ج، ترجمه مصطفوی، ج 2، ص 484]مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى عِمْرَانَ أَنِّي وَاهِبٌ لَكَ ذَكَراً سَوِيّاً مُبَارَكاً يُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ يُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ جَاعِلُهُ رَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فَحَدَّثَ عِمْرَانُ امْرَأَتَهُ حَنَّةَ بِذَلِكَ وَ هِيَ أُمُّ مَرْيَمَ فَلَمَّا حَمَلَتْ كَانَ حَمْلُهَا بِهَا عِنْدَ نَفْسِهَا غُلَامٌ- فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى … وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى أَيْ لَا يَكُونُ الْبِنْتُ رَسُولًا يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ فَلَمَّا وَهَبَ اللَّهُ تَعَالَى لِمَرْيَمَ عِيسَى كَانَ هُوَ الَّذِي بَشَّرَ بِهِ عِمْرَانَ وَ وَعَدَهُ إِيَّاهُ.
فَإِذَا قُلْنَا فِي الرَّجُلِ مِنَّا شَيْئاً وَ كَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَلَا تُنْكِرُوا ذَلِكَ.
[الکافی، 8 ج، طبع اسلامیه، ج 1،ص 535، بَابٌ فِي أَنَّهُ إِذَا قِيلَ فِي الرَّجُلِ شَيْءٌ فَلَمْ يَكُنْ فِيهِ وَ كَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَإِنَّهُ هُوَ الَّذِي قِيلَ فِيهِ، ح 1]
در این باب، دو حدیث دیگر نیز با همین مضمون وجود دارد.
1. هر دوازده امام، «مهدی» هستند و این لقب به امام دوازدهم اختصاص ندارد:
امام حسین(ع): مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً أَوَّلُهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي [کمال الدین صدوق، به نقل از: بحار الانوار، ج 51، ص 133، ح 4]
2. على بن ابراهيم از يونس بن عبد الرحمن روايت ميكند كه خدمت حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام رسيدم و عرض كردم: يا بن رسول الله شما قائم به حق هستيد؟ فرمود من قيام به حق دارم وليكن آن قائم كه زمين را از دشمنان خدا پاك ميكند و جهان را پر از عدل و داد ميسازد پس از اينكه از ظلم و جور پر شده باشد پنجمين فرزند من است و براى وى غيبتى خواهد بود كه گروهى در هنگام غيبت او مرتد ميشوند و جماعتى هم ثابت قدم ميمانند.
[عزیزالله عطاردی، زندگانی چهارده معصوم، اسلامیه، 1390 هجری، ص 558. این کتاب ترجمهای است از: شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی]
وَ رُوِيَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنْتَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ قَالَ أَنَا الْقَائِمُ بِالْحَقِّ وَ لَكِنَّ الْقَائِمَ الَّذِي يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ يَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِي لَهُ غَيْبَةٌ يَطُولُ أَمَدُهَا خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ يَرْتَدُّ فِيهَا قَوْمٌ وَ يَثْبُتُ فِيهَا آخَرُون
[إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 433، الفصل الثاني في ذكر الأخبار الواردة عن آبائه في ذلك…]
3. محمد بن حسن صفار از ايوب بن نوح روايت كرده كه خدمت حضرت رضا عليه السّلام عرض كردم: ما اميدوار هستيم كه صاحبالامر شما باشيد و خداوند اين مقام را ناگهان در عهده شما بگذارد بدون اينكه شمشير بزنيد. زيرا اكنون مردم با تو بيعت كرده و به نام شما سكه زدهاند. فرمود: مردم همواره با ما مكاتبه دارند و مسائل خود را از ما ميپرسند و با انگشت ما را به همديگر معرفى ميكنند و اموال خود را هم به طرف ما حمل مينمايند. وليكن دشمنان ما چون از اين جريان ناراحت هستند بلافاصله ما را دستگير ميكنند و يا مسموم ميسازند. اين جريان همواره ادامه دارد تا آنگاه كه خداوند مردى را برانگيزاند كه ولادت و منشأش مخفى است ولى از نظر نسب، نزد همگان معروف ميباشد.
[زندگانی چهارده معصوم، ص 558]
مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع إِنَّا نَرْجُو أَنْ تَكُونَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ وَ أَنْ يُسْدِيَهُ اللَّهُ إِلَيْكَ مِنْ غَيْرِ سَيْفٍ فَقَدْ بُويِعَ لَكَ وَ ضُرِبَتِ الدَّرَاهِمُ بِاسْمِكَ فَقَالَ مَا مِنَّا أَحَدٌ اخْتَلَفَتْ إِلَيْهِ الْكُتُبُ وَ سُئِلَ عَنِ الْمَسَائِلِ وَ أَشَارَتْ إِلَيْهِ الْأَصَابِعُ وَ حُمِلَتْ إِلَيْهِ الْأَمْوَالُ إِلَّا اغْتِيلَ أَوْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَذَا الْأَمْرِ رَجُلًا خَفِيَّ الْمَوْلِدِ وَ الْمَنْشَإِ غَيْرَ خَفِيٍّ فِي نَسَبِه.
[إعلام الورى بأعلام الهدى، صص. 433 و 434]
4. حضرت عبد العظيم حسنى گويد: خدمت حضرت جواد عليه السلام رسيدم و عرض كردم: من اميدوارم آن قائم كه زمين را پر از عدل و داد ميكند پس از آنكه از جور و ستم پر شده باشد شما باشيد. فرمود: اى ابوالقاسم ما اهل بيت همه قيام به حق داريم و مردم را به طرف دين خدا دعوت ميكنيم. وليكن آن قائم كه خداوند به وسيله او زمين را از لوث وجود ستمگران پاك ميسازد و عدل و داد را در ميان مردم ميگستراند همان است كه ولادتش از نظر مردم مخفى ميماند و شخصش از ديدگان پنهان ميگردد و بردن نامش بر زبانها حرام مىشود.
قائم با حضرت رسول صلى الله عليه و آله همنام و كنيه است. و او همان است كه زمين براى او درهم پيچيده مىشود و هر مشكلى برايش آسان ميگردد. ياوران او كه عددشان به اندازه اهل بدر هستند از دورترين نقاط روى زمين پيرامون او اجتماع خواهند كرد و اين آيه شريفه هم به همين جريان ناظر است أيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَميعاً إنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ [بقره/ 148]. هر گاه اين جماعت كه از اهل اخلاص هستند براى وى فراهم آمد، و ده هزار جنگجو در زير پرچمى گرد آمدند خداوند امر او را آشكار ميكند و اذن خروجش ميدهد. او پس از خروج همواره دشمنان خدا را ميكشد تا پروردگار را از خود خشنود سازد. عبد العظيم حسنى گويد: عرض كردم: اى سيد من وى از كجا ميداند كه خداوند از وى رضايت دارد؟ فرمود: در دل او عاطفه و رحم را القاء ميكند، پس از اينكه قائم وارد مدينه شود لات و عزى را آتش ميزند. [همان، ص 560 و 561]
وَ مَا رَوَاهُ عَبْدُ الْعَظِيمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِي قَالَ قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ تَكُونَ الْقَائِمَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً فَقَالَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ مَا مِنَّا إِلَّا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ هَادٍ إِلَى دِينِ اللَّهِ وَ لَكِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الَّذِي يُطَهِّرُ اللَّهُ الْأَرْضَ بِهِ مِنْ أَهْلِ الْكُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ يَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً هُوَ الَّذِي يَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلَادَتُهُ وَ يَغِيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ وَ يَحْرُمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيَتُهُ وَ هُوَ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَنِيُّهُ وَ هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ يَذِلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ يَجْتَمِعُ إِلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِهِ عَدَدُ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَقَاصِي الْأَرْضِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. فَإِذَا اجْتَمَعَتْ لَهُ هَذِهِ الْعِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الْإِخْلَاصِ أَظْهَرَ أَمْرَهُ وَ إِذَا كَمُلَ لَهُ الْعَقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا يَزَالُ يَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَتَّى يَرْضَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي وَ كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ قَدْ رَضِيَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ يُلْقِي فِي قَلْبِهِ الرَّحْمَةَ فَإِذَا دَخَلَ الْمَدِينَةَ أَخْرَجَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى فَأَحْرَقَهُمَا
[إعلام الورى بأعلام الهدى، صص. 435 و 436]
از زمان شهادت امام کاظم در زندان، بر طبق آنچه آمد همه امیدها به امام دوازدهم است. او مصداق نام «مهدی» شده است، یعنی کسی که ظهور خواهد کرد تا حق را به خاندان پیامبر بازگرداند. این وعده قطعی است ولی عدم فهم مردم ممکن است آن را به عقب بیاندازد. چنانکه در حدیث آمده است که اگر یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد خداوند آن روز را به اندازهای طولانی خواهد کرد تا مهدی قیام نماید. در این صورت، به سبب قصور مردم، امام زمان در وقتی که مردم فرصت ندارند از آن حضرت استفاده کنند ظهور خواهد کرد. لذا باید مؤکداً گفت که ظهور آن حضرت کاملاً به ناامیدی ما از حکام ظلمی که در سر تا سر دنیا حکومت میکنند بستگی دارد. اصلاح کارها بعد از نابودی ظالمان محقق خواهد شد إن شاء الله.
- پانوشتها:
1. نگا. کلینی، الکافی، 8 ج، اسلامیه؛ ج 1، ص 337؛ بابٌ فی الغیبة، ح 4
2. آصف بن برخیا همان است که تخت بلقیس را به چشم برهم زدنی، از یمن به فلسطین آورد. در حدیثی از رسول خدا(ص) آصف، وصیّ سلیمان شمرده شده. [شیخ صدوق؛ الامالی، مجلس 83، ح 3]